- بیقراری منوببخش
- بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم ...!
- چه کنم دل چو هوای تو کند شب همه شب سر اگر بی تو به دیوار غریبی نزنم ...؟!
- باز کن در که گدای سحرت برگشته، عبد عصیان زده و در به دردت برگشته ...!
- سحر اول ...
- کشتی شکسته منم ، بال و پر بسته منم؛کی شود حر شوم و توبه مردانه کنم؟!
- نرفتی ولی ماندنت رفتن است؛ تو پیمان شکن هستی و نیستی!من امروز اگر می روم، سالهاست؛ که تو پیش من هستی و نیستی ...!
- به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی ؛؛ به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی...!* پایان*
- پایانى براى قصه ها نیست ، خسته ام از جنس قلابى آدم ها ! دار میزنم خاطرات کسى را که مرا آزرده ؛ حالم خوب است اما گذشته ام درد میکند ...!
- ماجرای من و تو ...