سحر اول ...

ساخت وبلاگ

و رسیـــد فرصت دیدار... 


چقدر دلخوشم به داشتنت خــدا !

که با همه بی سر و پایی ام، باز هم در میکده رمضانت راهم داده ای...


تو همان اله بی همتایِ منی؛ 

که هزاران بار پناهم داده ای و... من رمیده ام.


تو همان معشـــوق بی نظیر منی، 

که باز به انتظار خلوتی با من، ضیافتی یک ماهه، برپا کرده ای.


آمده ام...؛ 

و همه دار و ندارم؛ دل بیـــچاره و شکسته ایست، که یازده ماه، با دستان خودم، به دارِ گناه آویختَمـَش .


آغوش بگشا...

 تا یکسال دوری ات را یکجا زار بزنم.


آغوش بگشــا تا همین ثانیه های نخست  را، با طعم آغوش تو، آرام بگیرم.


بگذار ساده بگویم؛

من طعم بوسه های تو را خوب می شناسم...

و بدنبالش تمامِ سال را به انتظار سحرهای مهمانی ات، لحظه شماری کرده ام 


و مــــن؛ 

دوباره خوشبختی را در آغــوش تو، تجربه خواهم کرد...!

دل شکسته باطنش از ریشه ویران می شود...!...
ما را در سایت دل شکسته باطنش از ریشه ویران می شود...! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1banoodastaki9 بازدید : 320 تاريخ : پنجشنبه 11 ارديبهشت 1399 ساعت: 7:48